انسان و عبادت
04 آذر 1393 توسط سلاله
انسان و عبادت
عبادت خداوند ، پيام مشترك و اصلي همه ي پيام آوران وحي است ،و هدف از خلقت جن و انس در نگاه قرآن كريم ، عبوديّت و بندگي است . مفهوم عبوديّت امري مغاير و متضاد با مفهوم آزادگي است ( البته آزادي در اينجا به معناي رهايي از هر نوع قيد و بند و نپذيرفتن هيچ نوع تكليفي است ) بشر جوياي آزادي عمل و اراده در برابر ديگران است . گردن نهادن و فرمان برداري ، در صورتي كه بر اراده ي او تحميل شده و انتخابي در آن نداشته باشد ، همراه با اكراه ، تنفر و انزجار است ، زيرا ميل به آزادي ، امري غريزي است و با ساختار وجودي آدمي آميخته است .
ليكن چه بسا آدمي - نادانسته - در نگاه سطحي و آغازين (فراخوان انسان از سوي اديان الهي به) عبوديّت خداوند را ، با طبع آزادي خواهي و رهايي جويي خویش ناسازگار مي پندارد.
گروهي نيز با اعتراف به خداوند ، زبان اعتراض مي گشايند كه آيا خدا نيازمند عبادت ماست ؟ خداوند بي نياز مطلق است . چه احتياجي به عبادت ما دارد ؟ و به اين نحو از بندگي خدا خارج مي شوند و برخي ، قرن حاضر را زمان پايان عبوديّت خدا اعلام مي دارند و آن را با حيات و زندگي خوش دنيوي ،در تضاد مي بينند .
وبسياري ازمعتقدان سطحي نگرنيز به عبادتي ظاهري وتقليدي تن داده و صرفاً براي اينكه از زير بار تكليف خارج شوند ، آن را به نحوي كه با شهوت دنيوي در تضاد نباشد به جاي مي آورند و اندك افرادي هستند كه با حكمت عبادت آشنايند و با معرفت ، خدا را بندگي مي كنند . در اينجا سؤالاتي پيش مي آيد كه چرا اديان الهي ما را به بندگي محض و خالص خدا فرا مي خوانند ؟ عبادت كدام خلاءوجودي انسان را پر مي كند ؟ در واقع عبادت پاسخگوي كدام نياز بشريّت است ؟ و بر فرض نياز به عبادت ، آيا اين نيازمندي نسبي و عرضي است يا مطلق و ذاتي؟
در پاسخ مي گوييم : انسان جزئي از جهان آفرينش و پديده اي از پديده هاست با اين امتياز كه در نيكوترين قوام و عالي ترين استعداد(خلافت الهي) آفريده شده است .
خواسته هاي طبيعي و اوّلي انسان، همان بقاء دائمي ، هميشگي وجود و در مرحله ی بعد ، ارضاءخواسته هايي است كه بر اساس حكمت و به منظوري حكيمانه در وجودش گذاشته شده است و مهم اين است كه انسان ، غرض حكيمانه ي الهي را درك كند و به آن تحقّق بخشد .
معناي دقيق وابستگي ذاتي و وجودي انسان به خدا ،اين است كه او استقلال ذاتي ندارد ، ذاتش از هر كمالي جزء آنچه خداوند (كه بخشنده ي مطلق كمال است و جز او بخشنده اي نيست ) به او بخشيده تهي بوده و در تملام شئون خويش ، نيازمند به اوست. و ديگر اينكه اين وابستگي و نيازمندي در تمام جهات ، دائمي و هميشگي است .
انسان در رشد ابعاد حيواني و جسماني ، خود را نيازمند به عبادت ارادي و تشريعي نمي بيند ، زيرا محكوم همان قانون حاكم بر نظام طبيعت و پديده هاست . ليكن ، رشد انساني ، الهي او و ظهور فعلي فضايل معنوي وي ، در گرو مزيّن شدن روح به صفات برجسته ي اخلاقي و به اصلاح در آمدن غرايز و خواسته هاي مادّي در شعاع بندگي تشريعي و ارادي خداي متعال مي باشد .
عبادت و بندگي انسان تجلّي و ظهور فعلي همان وابستگي ذاتي و نيازمندي به خدا در مقام اراده ،اختيار ، و در دو بعد انديشه و عمل است .
شخصي كه تسليم محض خواسته هاي الهي و قوانين ديني باشد و از حدود الهي كه در قرآن و سنّت پيامبر خدا (صلّ الله عليه وآله وسلّم) و ائمه ي اطهار ( علیه السّلام ) تبيين شده ، تجاوز نكند و انگيزه اي در زندگي جز رضايت حق نداشته باشد ، وابستگي و نيازمندي خويش را ابراز كرده و با وابستگي وجودي و ذاتي به خدا ، هماهنگ شده است .
عبادت به معناي اظهار وابستگي و نيازمندي در مقام انديشه و عمل ، انسان را از دايره ي طبيعت و از حدّ بهيميّت خارج ساخته و او را در حدود انسانيّت داخل كرده است، زيرا خروج از وابستگي ارادي به الله ، ماندن در طبيعت است و چنين شخصي رشد و كمال فراتر از حدّ طبيعت ندارد . شاهد و گواه بارز و آشكار اين مطلب ، نظام هاي فرهنگي موجود در دنياي حاضر است . آنان ، غالباً لائيك و بي ديني و دنياگرایی محض را ترويج و از دين داري نهي مي كنند . به همين جهت ، انسان هاي ظاهر نگر و احساس گرا ؛ خواسته هاي غريزي و جسماني را مستقل از بعد انساني طلب مي كنند و به خواسته هاي انساني و فضايل عالي اخلاقي بي توجّهند . تنها تفاوت اين گونه انسانها با حيوان اين است كه او مي انديشد و تجربه مي كند و در ارضاء غرايز تنوّع دارد و روي اسلوب علمي مي خورد و مي خوابد و با ابزاري كه ساخته است ،ارضاء شهوات نفساني مي كند ، اما آن حيوان بدون تنوّع و صرفاً در شعاع قانوني غريزي به اِعمال غرايز مي پردازد . حيوان به محض ارضاء خواسته اش آرام مي گيرد، ولي انسان ارضاء اش حد و حصر ندارد و با رسيدن به يك مرحله از خواسته اش ، مراحل بعد را طلب مي كندوبدترازحيوان ،به درّندگي و خونريزي مي پردازد.يك حيوان ،با سير شدن ،آرام مي گيردولي انسان حيوان سيرت،با سير شدن خود( در صورت غفلت ازاصل عبوديّت )ازجنايت باز نمي ايستد و در حدّ توان خويش تجاوز مي كند.
بنابراين در حقيقت ، خروج از عبوديّت خداي متعال و هوي را خدا قرار دادن، خروج از انسانيّت و ورود به بهيميّت است .
امام سجّاد ( علیه السّلام ) در اين باره مي فرمايند :
«وَلَو كانوا كذلك لَخَرَجُوا مِن حدودِ الانسانيّه اِلي حدّ البهيميّه فكانوا كما وَصف في مُحكَم كتابِهِ» . «اِن هُم اِلّا كَالاَنعامِ بَل هُم اَضَّلُّ سَبيِلاً .»
«و اگرچنين شوند( عبادت ، حمد ، ستايش و شكر خدا را به جا نياورند ) از حدود انسانيّت به حد بهيميّت ( چارپايان ) روي مي آورند و آن گونه گردند كه خداوند در كتاب محكم و استوار خود ( قرآن) وصف فرموده است : ( بندگانِ هواي نفس ) جز مانند چارپايان نيستند ، بل گمراه ترند.».
با توجّه به مطالب فوق ، چند نكته در قلمرو عبادت روشن مي شود :
الف- عبادت ، حركتي هماهنگ با وابستگي ذاتي انسان به خداست .
ب- عبادت ، پاسخگويي به نداء فضيلت طلبي انسان است .
ج- عبادت به اصلاح در آوردن خواسته هاي غريزي و استعدادي و رهايي از قيود حيواني و طبيعي است و در واقع خروج از حيوانيّت و داخل شدن در انسانيّت ( خدا محورانه ) است .
د- عبادت،تسليم شدن و وابستگي تشريعي و ارادي در دو بعد انديشه و عمل به خداي متعال است.
ه- عبادت ، تجلّي و ظهور فعل ، وابستگي وجودي به خدا در بعد تشريع و اراده است.