محسن حجتی شهادت مبارک . چقدر شبیه عصر عاشوراست
19 مرداد 1396 توسط سلاله
استاد علی اکبر رائفی پور:
محسن جان سلام
نمی دانم چرا این آخربن عکست برایم روضه مصور شده است هر کار می کنم این تصویر از ذهنم بیرون نمی رود.
آن دود و آن چادر سفید در پس زمینه عکس دلم را به عصر عاشورا و روضه غارت خیمه ها می برد.
چقدر خنجر این تکفیری بر روی بازوی راستت و آن دستار سرخ و آن چهره ی کریه اش مرا به یاد شمر می اندازد.
اگر جویای احوالات هم ولایتی هایت باشی عرض کنم وقتی اسیر شدی هیچکس برایت هشتک #free_ mohsen را ترند نکرد اما تو به دل نگیر راستش را بخواهی اصلا کسی خبر نداشت که تو صدها کیلومتر آن طرف تر داری برایشان می جنگی.
همان روز که اسیر شدی در تهران مراسم تحلیف بود فدریکا موگرینی هم آمده بود همان که هر وقت تکفیری ها در جبهه نبرد در بن بست می افتادند تقاضای مذاکره می کرد و برایشان زمان می خرید و نجاتشان می داد.
نمی دانم شاید همان داعشی که پشتت ایستاده و سر از تنت جدا کرد یکی از آن ها باشد .
محسن جان باورت نمی شود همان روز که اسیر شدی برخی نمایندگان مجلس دور کعبه موگرینی می چرخیدند .راستی گفتم اسارت ، یکیشان سال ها پیش در اسارت خطاب به یک خبرنگار زن هندی گفته بود:
ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است
ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است
باید می دیدی چطور گل از گلش شکفته بود و سعی داشت یک موگرینی کوچک را در دستگاه تلفن همراهش به اسارت دربیاورد تا بعدش بادی به غبغب بیاندازد و به همه بگوید بخدا این عکس را خودم با همین گوشی گرفته ام و الا هرچی فکر می کنم دلیل دیگری نمی بینم چون اینترنت پر از عکس های خواهر فدریکا است ! بنده خدا هرچه دست تکان می داد موگرینی نگاهش نمی کرد .
آن یکی شان بر روی میز به پشت دراز کشیده بود تا خودش هم در عکس سلفی باشد و آن دیگری که لباس پیامبر به تن داشت یک دست به گوشی و با دستی دیگر تسبیح می چرخاند!
گفتم سلفی، شنیده ام داعشی ها پس از دو روز اسارت سر از تنت جدا کردند و با سر بریده ات سلفی گرفتند.
راستش را بخواهی حالا که گفتم سر بریده بگذار اعتراف کنم هیچ چیزی در آخرین عکست به اندازه رگ های ورم کرده ی گلویت دلم را آتش نزد !
آخر خوش انصاف چرا همه چیز تو شبیه روضه است …
محسن به کودک سه ساله ات چه بگوییم؟…
بگوییم پدرت رفت با سَلَفی ها بجنگد تا اینجا عده ای در امنیت با حامیان قاتل پدرت سلفی بگیرند ؟!