چه غمگین است مدینه،عجیب شمع خانه مولا کم کم به خاموشی میرود
گل گلخانه رسول دیگر توان ندارد آری در دل فرزندان مولا غوغاست
وبه انتظار شفای مادر رو به قلبه نشسته، دستانشان به آسمان بلند است
بغضشان را در گلو پنهان کرده اند فقط به چهره نحیف مادر مینگرند
و اشکهای پنهان پدر می اندیشند
دیگر نور خورشید آن خانه ای با مسمارش سینه مادر قفل شد به آن 