دلنوشته .....
گفت: راستی جبهه چطور بود؟ گفتم : تا منظورت چه باشد …
گفت: مثل حالا رقابت بود؟؟ گفتم : آری… گفت : در چی؟؟ گفتم :در خواندن نماز شب…
گفت: حسادت بود؟؟ گفتم: آری… گفت: در چی؟؟ گفتم: در توفیق شهادت..
گفت: جرزنی بود؟؟ گفتم: آری… گفت: برا چی؟؟ گفتم: برای شرکت در عملیات …
گفت: بخور بخور بود؟؟ گفتم: آری … گفت: چی میخوردید؟؟ گفتم: تیر و ترکش …
گفت: پنهان کاری بود ؟؟گفتم: آری … گفت: در چی ؟؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها …
گفت: دعوا سر پست هم بود؟؟گفتم: آری … گفت: چه پستی؟؟ گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین …
گفت: آوازم می خوندید؟؟ گفتم: آری … گفت: چه آوازی؟؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل …
گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ گفتم: آری … گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب …
گفت: استخر هم می رفتید؟؟ گفتم: آری … گفت: کجا؟؟ گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون …
گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آری … گفت: کجا؟؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه…
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟؟ گفتم: آری … گفت: کی براتون برمی داشت؟؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه …
گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟ گفتم: آری … خندید و گفت: با چی؟؟ گفتم: هنگام بوسه برپیشونی دوستان شهیدمان
سکوت کرد…گفتم: بگو …بگو …
زیر لب گفت: شهدا شرمنده ام …
#شهــداتــاابــدشرمنــده_ایمـــ #بیـــاییــدقــدردانــــ_باشیــــــ ???????????