ساقی کوثر

نسل ما نسل ظهور است ، اگر برخیزیم ......
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

داستان کنجد و جو

23 آبان 1396 توسط سلاله

❣ارباب لقمان به او دستور داد ڪه در زمینش، برای او ڪنجد بڪارد. ولی او جُو ڪاشت. وقتِ درو، ارباب گفت: چرا جُو ڪاشتی؟

لقمان گفت: از خدا امید داشتم ڪه برای تو، ڪنجد برویاند.

اربابش گفت: مگر این ممڪن است؟

لقمان گفت: تو را می بینم ڪه خدای تعالی را نافرمانی می ڪنی، درحالی ڪه از او امید بهشت داری؛ لذا گفتم شاید آن هم بشود.

آنگاه اربابش گریست و او را آزاد ساخت. ‼️دقت ڪنیم ڪه در زندگی چه می ڪاریم . “هر چه بڪاریم همان را برداشت میڪنیم” ?????

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: بهشت جو لقمان کنجد

موضوعات: ... لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

جستجو

تاریخ شمسی

دریافت کد تاریخ شمسی

اللهم عجل لولیک الفرج

میان هوس و نفس جنگ می شود دلم به هر چشم زدنی سنگ می شود آقا ببخش که دلم گرم زندگی است کمتر دلم برای شما تنگ می شود ...............

آمار

  • امروز: 109
  • دیروز: 144
  • 7 روز قبل: 297
  • 1 ماه قبل: 2033
  • کل بازدیدها: 63457

آرشیوها

  • بهمن 1397 (1)
  • دی 1397 (19)
  • آذر 1397 (1)
  • فروردین 1397 (8)
  • اسفند 1396 (15)
  • بهمن 1396 (25)
  • دی 1396 (40)
  • آذر 1396 (10)
  • آبان 1396 (42)
  • مهر 1396 (16)
  • شهریور 1396 (35)
  • مرداد 1396 (40)
  • بیشتر...

اوقات شرعی

دریافت کد اوقات شرعی

دعای فرج برای گوشه راست

حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

دیکشنری آنلاین


دیکشنری آنلاین

دیکشنری آنلاین

حدیث موضوعی
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس