«حلوای نسیه»
11 خرداد 1396 توسط سلاله
✅ مردی به نزد حلوا فروشی رفت و گفت: «مقداری حلوای نسيه به من بده»
حلوا فروش قدری حلوا برايش در کفه ترازو گذاشت و گفت : «امتحان کن ببين خوب است يا نه»
مرد گفت: «روزه ام باشد موقع افطار»
حلوا فروش گفت: « هنوز ۱۰ روز به ماه رمضان مانده ؛ چطور است که حالا روزه گرفته ای؟»
مرد گفت: « قضای روزه پارسال است.»
حلوا فروش حلوايش را از کفه ترازو برداشت و گفت: تو قرض خدا را به يک سال بعد می اندازی، قرض من را به اين زودی ها نخواهی داد. من به تو حلوا نمی دهم…