برای حاج حسین همدانی و حاج قاسم سلیمانی
�یادت بخیر مَرد . انگار همین دیروز بود ، نوروز ۹۴ را میگویم . در ساحل نیلگون بوشهر . با عزمی مصمم و راسخ گفتی : “می جنگیم تا ناموس ایرانی به دست دیو و دد داعشی نیفتد . ” اما چه زود “قالوا بلی” گفتی و رفتی
?قرارمان این نبود . حاج قاسم را زود تنها گذاشتی . او هم از خودی خورد و هم از غیرخودی . یکی گفت فیش حقوقی اشان آن چنانی است ، یکی گفت اینها شهید نیستند مزدورند، یکی گفت اینها فوت و فن مذاکره را نمی دانند و الا غائله را زودتر ختم می کردند و دیگری گفت ….
? بامرام زود رفتی و حاج قاسم تنها ماند . البته دروغ نگویم ؛ حاج قاسم تنها نماند . حاج قاسم ماند و یک عده فدائیان خمینی .
در ایران به آنها بسیجی می گویند ، در عراق حشدالشعبی ، در سوریه قوات وطنی و …. . آری تفکر خمینی جهانی شده ، حتی در آن سوی قاره ی سیاه و با وجود امثال شیخ زکزاکی ها
?سردار آسوده بخواب . فرزندانت پشت سر حاج قاسم ، مثل کوه ایستاده اند . آزادشدن خرمشهر را به یاد داری؟ اگر آنجا روح الله اذن می داد ، امروز عَلَم به سید علی رسیده . با اذن سید ، حلب آزاد شد و موصل دریک قدمی آزادشدن .
?دروغ نگویم امروز دلم کمی لرزید ، پاهایم کمی سست شد ؛ ولی وقتی سیدعلی گفت “این ترقهبازیها تأثیری در اراده ملت ایران ندارد” متانت پیرخمین در ذهنم نقش بست ، وقتی در قبال حمله ی صدام فرمود “دیوانه ای سنگی پرتاب کرده است”
?حاج حسین دعایمان کن ، راه پر از سنگلاخ است و پاهایمان پرآبله ؛ ایمانمان هم که مثل یخ کم کم آب می رود . حاج حسین دعایمان کن .