الهی به امید تو …
11 خرداد 1396 توسط سلاله
وقتی پا به این دنیا گذاشتیم به ما گفتند باید بازی کنید.
گفتیم با کی ؟؟
گفتند : با دنیا
تا خواستیم بپرسیم بازیِ چی؟! ، سوت آغاز بازی رو زدن! …
فقط فهمیدم “خــدا” تو تیم ماست
بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد.
ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم، امتیازها برابر بود.
تو همین فکر بودم که خدا زد به پشتم، خندید و گفت:
نگران نباش تو وقت اضافه میبریم؛ حالا بازی کن!
گفتم آخه چطوری؟؟!
بازم خندید و گفت :
خیلی ساده … فقط پاس بده به من،
باقیش با من …
پس الهی به امید تو …