وقت پرپر زدنم برگ و برم میسوزد موقع پر زدنم بال و پرم میسوزد بس كه كبریت كشیده است به جانم این زهر آسمان دود، زمین در نظرم میسوزد گفتم آبی روی آتش بود اشكم اما اشك هم پای دل شعله ورم میسوزد همسرم ریخته در كاسه ی جان زهری كه هم سرم،هم بدنم ،هم جگرم میسوزد… 