داستان کوتاه
⚡️مورچه و عسل⚡️
قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید … باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد …
جوجه اردک زشت
⚡️جوجه اردک زشت به قویی زیبا تبدیل خواهدشد⚡️
جوجه اردک زشت، قُوی زیبایی بود. او زشت به نظر می آمد برای آنکه از بد حادثه قاطی یک دسته اردک شده بود. بر خلاف آنچه به نظر می رسید او زیبا بود ولی تنها در پایان داستان این را می فهمد، آن هم وقتی که دیگر جوجه نیست (بلوغ) و در دریاچه ای شنا می کند و مردم او را با انگشت به هم نشان می دهند و او برای اولین بار در انعکاس آب زیبایی اش را در می یابد.
?داستان عجیب جوجه اردکی که اصلا اردک نبود. گاهی فکر می کنم که داستان همه ی ما شبیه آن جوجه اردک زشت است و درون هرکدام از ما قوی زیبای منحصر به فردی است که در تقابل با جامعه ای خشن فردیتش را از دست می دهد و قاطی اردک ها به فراموش سپرده می شود. او بارها و بارها زمین می خورد، له می شود و تحقیر می شود و مردم او را با انگشت نشان می دهند و ریشخندش می کنند. آنها از او انتظار دارند که شکل اردکی باشد که نیست. دردناک تر آن که خودش هم تصویر خود را در آب ندیده است و نمی داند کیست. او سردرگم و تحقیر شده و بیهوده تلاش می کند که اردک خوبی باشد، اما نتیجه نمی گیرد برای اینکه اردک نیست، او یک قوست!
?دنیا پر است از جوجه اردک های زشتی که هرگز نمی فهمند که اردک نبوده اند: کارمند های معمولی ای که می توانستند کارگردان موفقی باشند، کارگرانی که می توانستند کارشناس باشند، مدیران ناخوشنودی که باید نقاش یا شاعر می شدند، زنان و شوهرانی که در نارضایتی در کنار هم پیر می شوند و هرگز نمی فهمند… حسابدارانی که از ریاضیات متنفرند و می توانستند طراح لباس باشند، زن های خانه داری که می توانستند خلبان هواپیما باشند. دنیا پر است از کسانی که قهرمان زندگی خود نبوده اند، نشده اند، نتوانسته اند، نفهمیده اند و به هر دلیلی آن چیزی که باید باشند نشده اند.
?دنیا پر است از جوجه اردک هایی که عمری را در ناخشنودی و تکرار زندگی می کنند و می میرند بدون آنکه تصویر واقعی خود را ببینند…
سوال و جواب غافلگیر کننده امام صادق علیه السلام
?عنْ شِهَابٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلَنِي فَقَالَ يَا شِهَابُ كَمْ حَجَجْتَ مِنْ حِجَّةٍ- فَقُلْتُ تِسْعَةَ عَشَرَ حِجَّةً فَقَالَ لِي تَمِّمْهَا عِشْرِينَ حِجَّةً تُحْسَبْ لَكَ بِزِيَارَةِ الْحُسَيْنِ علیه السلام
? امام صادق علیه السلام از یکی از یارانش پرسید: چندبار حج رفتهای؟ گفت: نوزده حج. امام فرمود: آن را به بیست حج برسان تا ثواب یکبار زیارت حسین علیه السلام برایت نوشته شود
. ?کامل الزیارت ، ص۱۶۲
ملک الشعرا ، بهار
? داستانی جالب از قدرت طبع شعر، ملک الشعرای بهار
?میگویند روزی ملک الشعرای بهار شاعر معروف در مجلسی نشسته بود و حضار برای آزمایش طبع وی چهار کلمه را انتخاب کردند تا وی آنها را در یک رباعی بیاورد. ?کلمات انتخاب شده عبارت بودند از: خروس، انگور، درفش و سنگ
?ملک الشعرای بهار گفت:
برخاسـت خروس صبح برخیز ای دوست
خون دل انگور فکن در رگ و پوست
عشق من و تو صحبت مشت است و درفش
جور دل تو صحبت سنگ است و سبوست
بصیرت سواد نیست بینش است.
?بصیرت: یعنی اینکه بدانی ممکن است همسرِ پیامبر, در برابرِ راهِ پیامبر ایستاده باشد.
?بصیرت: یعنی اینکه نگاهت به “شخصیت” ها نباشد ; بلکه همواره به"شاخص"ها چشم بدوزی.
?بصیرت: یعنی اینکه بدانی حتی مسجد ,می تواند “مسجد ضِرار"باشد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)آن را خراب کند و به زباله دانیِ شهر تبدیل نماید.
? بصیرت : یعنی اینکه قرآنِ روی نیزه تو را از قرآنِ ناطق , منحرف نکند.
?بصیرت : یعنی اینکه بدانی جانباز صفین می تواند قاتل حسین(علیه السلام)در کربلا باشد.
مداحی جدید میثم مطیعی - اربعین
⭕️ #ویژه_اربعین (جدید) میخونیم هم قدم با حججیهای تو
#به_یاد_شهدا
?ڪربلا ڪربلا ما داریم میاییم (مداحی فارسی و عربی)
?بانوای : حاج میثم مطیعی مداحی_فوق_زیبا ?
امان از وسوسه شيطان
از صبح تا حالا هروقت فرصت کردم، به این عکس زل زدم!
خراب این عکسم?
انگار داره میگه:ما ز یاران چشمیاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم?
عاقبت شک کردن
روضه با زبان دل
…………………………
اربعين ابزاري براي كاسبي
وقتی عاشورا شد درس مذاکره
اربعین هم میشه ابزار کاسبی
نوشته اعتراضی بر روی اتومبیل یکی از زائران اربعین در مرز!