تلنگر
مدرسه که می رفتم فکر می کردم … دلگیری غروب جمعه به خاطر ننوشتن تکالیف فرداست . اما الان می فهمم تکالیفی که امام عصر داده بود یادم رفته است……..
اللهم عجل لولیک الفرج
مدرسه که می رفتم فکر می کردم … دلگیری غروب جمعه به خاطر ننوشتن تکالیف فرداست . اما الان می فهمم تکالیفی که امام عصر داده بود یادم رفته است……..
اللهم عجل لولیک الفرج
یه روز سوار تاکسی شدم که برم فرودگاه.
درحین حرکت، ناگهان یه ماشین درست جلوی ما از پارک اومد بیرون..
راننده تاکسی هم محکم زد رو ترمز و دقیقا به فاصله چند سانتیمتری از اون ماشین ایستاد.
راننده ی مقصر ناگهان سرشو برگردوند طرف راننده تاکسی و شروع به داد و فریاد کرد..
اما راننده تاکسی فقط لبخند زد و برای اون شخص دست تکون داد و به راهش ادامه داد.
گر دایرهی کوزه ز گوهر سازند از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل)
با سیه دل چه سود گفتنِ وعظ نرود میخ آهنین در سنگ (سعدی)
هر دم که دل به عشق دهی ، خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست (حافظ)
امیدوار بُوَد آدمی به خیر کسان مرا به خیر تو امید نیست ، شر مرسان (سعدی)
صوفی نشود صافی ، تا در نکشد جامی بسیار سفر باید ، تا پخته شود خامی (سعدی)
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب یارب ! مباد آن که گدا معتبر شود (حافظ)
در محفل خود راه مده همچو منی را افسرده دل ، افسرده کند انجمنی را (
قائم مقام)خیلی گلی داداشی!!!?
خواهر دوست داشتنی خودمی!!!?
خواهری …?
داداشی …?♂
??این کلمات حرمت دارن??
میگن جایی که تو باشی با نامحرم،نفر سوم شیطان است …!?
بعضی از ما بچه مذهبی ها،خودمان را زده ایم به آن راه
که ما مطهریم از گناه و ما یاور امام زمانیم و …?
ما شهید آینده ایم و …?
اینکه ما انگار فراموشمان میشود بانوی همیشه خوب آن کوچه را…?
“چرا دقت نمیکنیم که به صرف گفتن کلمه
” برادر “یا” خواهر “کسی برادر یا خواهر دیگری نشده…?
و حق صمیمی شدن را ندارد، چه زن چه مرد
صمیمیت محرمیت نمی آورد?
چه خوب امام (ره) روشن کردند برایمان محضر خدا را
جامعه مجازی مهدوی اینست؟⁉️
مواظب شکلک رد و بدل کردن بین نامحرمان
و خطاب زدنها و خخخخخ فرستادن های بی جایمان باشیم!‼️⛔️
?این روایت را بخاطر داشته باشیم که:❣
“ایمان و حیا قرین یکدیگرند اگر یکی رفت دیگری هم خواهد رفت"?
مراقب دینمان و دین کسانی که دوستشان داریم باشیم!?
?یک تذکر ساده:⚠️
باشد که حتی شده برای ثانیه ای در امر تعجیل فرج موثر باشیم!?
خدایا اگه ستار العیوب نبودی چی کار میکردیم؟❓
نظر شما؟❓
? حکایت زیبای امام جماعتی که مورد تایید امام زمان عج نبود ? رفته بود مسجد کوفه، برای خواندن نماز جماعت، قبل از شروع نماز قصد وضو کرد، محل بسیار کوچکی در گوشه ای از مسجد برای وضو گرفتن بود که تنها ظرفیت یک نفر را داشت، به محل وضو گرفتن که رسید، سید جلیل قدری را دید که با آرامی و طمانینه در حال وضو گرفتن است، صبر کرد ، صدای تکبیر الاحرام بلند شد، عجله داشت زودتر خودش را برساند به نماز جماعت… ? به سید جلیل القدری که در حال وضو ساختن بود گفت:ظاهرا قصد نداری پشت امام جماعت ، نماز بخوانی ؟ آن سید جلیل القدر پاسخ داد:"نه قصد ندارم، چون آن شیخ(امام جماعت) مرد ارزنی است… ? پاسخ را شنید، اما مطلب را نگرفت، بسرعت خودش را رساند به نماز جماعت ،نماز که تمام شد رفت سراغ امام جماعت، ماجرا را برایش نقل کرد ، امام جماعت صحبتش را که شنید بغضش ترکید، گریه کرد، با گریه به مرد گفت: حضرت حجت را درک کردی، امروز در نماز ذهنم مشغول بود، مشغول زراعت ارزنهایی که کاشتم ، که خدا نکند زمین ها مورد دستبرد اعراب بادیه نشین نجف قرار گیرد، هیچکس جز خدا نمی دانست حین نماز فکرم مشغول ارزن هاست… ☘ آقا جلو جلو فکر شیخ را خوانده بود،نمازش را قبول نداشت ،حضور قلب نمازت مهم است برای پسر زهرا، نماز که میخوانی قلبت را خلوت کن، مثل هوای بارانی اوایل بهار… دونفره!!… خودت باش و خدای خودت… ? برداشتی آزاد از فصل تشرفات کتاب شریف نجم الثاقب صفحه هفتصد و چهل و نه
حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید …که دخترش را به چه کسی بدهد مناسب او باشد ..
در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد …
از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد…پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید …در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد ..
هنگامی که به دنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد ..
سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ،
وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز….
و دزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد ..
تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ،
و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد .
و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود …
جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم !
?سیار و مطیعی و جهاندار زیاد است…?
در دولت تدبیر هوادار زیاد است
بیکار زیاد است، طرفدار زیاد است
کابینه پیران همه چون غنچۀ خندان
افسوس که دور و بر گل خار زیاد است
عمریست همه خلق به لطفت سر کارند
اصلا چه کسی گفته که بیکار زیاد است؟
ﻫﺮﮔﺰ ﻫﯿﭻ ﺭﻭﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﻧﮑﻦ !
ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺷﺎﺩﯼ ﻣﯿﺪﻫﺪ،
ﺭﻭﺯ ﺑﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺠﺮﺑﻪ،
ﻭ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺪﻫﺪ !…
ﻧﮕﻮ: ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺰﺍﺣﻤﺘﺎﻥ ﺷﺪﻡ! ﺑﮕﻮ: ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﻗﺘﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﺪ ﻣﺘﺸﮑﺮﻡ!
ﻧﮕﻮ: ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ! ﺑﮕﻮ: ﺩﺭ ﻓﺮﺻﺘﻰ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ!
ﻧﮕﻮ: ﺧﺪﺍ ﺑﺪ ﻧﺪﻩ! ﺑﮕﻮ: ﺧﺪﺍ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺪﻩ!
ﻧﮕﻮ: ﻗﺎﺑﻞ ﻧﺪﺍﺭﻩ! ﺑﮕﻮ: ﻫﺪﯾﻪ ﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ!
ﻧﮕﻮ: ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻡ! ﺑﮕﻮ: ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻡ!
ﻧﮕﻮ: ﺯﺷﺘﻪ! ﺑﮕﻮ: ﻗﺸﻨﮓ ﻧﯿﺴﺖ!
فقط ده ثانیه تصورکنید که دارید لیموترش میخورید، ببینید دهنتون بزاق ترشح میکنه.
وقتی ده ثانیه فکر کردن به لیموترش اینقدر دربدن ما واکنش ایجاد میکنه، اونوقت ده دقیقه تمرکز روی اتفاقات ومسائل منفی و ساعت ها استرس و عصبانیت چه تاثیر ویرانگری روی جسم و روح ما میذاره…
�آنقدر خوب باشيد که ببخشيد، امّا
آنقدر ساده نباشيد که دوباره اعتماد کنید!
اگر احساس افسردگی دارید، درگير گذشته هستید.
اگر اضطراب دارید، درگير آینده!
و اگر آرامش دارید، در زمان حال به سر مي بريد.
پس در لحظه زندگی کنید…!