تلنگر
مدرسه که می رفتم فکر می کردم … دلگیری غروب جمعه به خاطر ننوشتن تکالیف فرداست . اما الان می فهمم تکالیفی که امام عصر داده بود یادم رفته است……..
اللهم عجل لولیک الفرج
مدرسه که می رفتم فکر می کردم … دلگیری غروب جمعه به خاطر ننوشتن تکالیف فرداست . اما الان می فهمم تکالیفی که امام عصر داده بود یادم رفته است……..
اللهم عجل لولیک الفرج
✅ … زنگ زده بود و میگفت برای من استخاره بگیر. من گفتم مهارتی در این زمینه ندارم و البته استخاره نمیگیرم. از او اصرار و از من انکار. سرِآخر گفت شما فقط قرآن را باز کنید و آیه را بخوانید، خوب یا بدش را خودم میفهمم. تسلیم شدم. قرآن را گشوده و آیه را خواندم. گفت خدا را شکر. پیش از اینکه قطع کند پرسیدم خوب بود یا بد؟!! گفت خدا را شکر خوب آمد. گفتم حالا برای چه استخاره زدهاید؟! گفت برای سقط جنین!!
✅ جامعهی ما داعش را به “سر بریدن” و “سوزاندن” مخالفانش و دهها جنایت دیگر میشناسد. این آگاهی نتیجهی چگونگی اطلاعرسانی رسانههای ماست. آنها کمتر به این نکته اشاره داشتهاند که این همه سنگدلی و ستم از کجا پا گرفته و چگونه توجیه میشوند. رسانهها کمتر گفتهاند که این همه بلا و ستیزههای خونین را یک ایدئولوژی و نظریه دامن زده است؛ نظریهای که خود را حق مطلق و دیگری را باطل محض میداند؛ اندیشهای که خود را راست ناب و دیگران را ناراستِ تمام میداند.
شخصى محضر امام زين العابدين رسيد و از وضع زندگيش شكايت نمود. امام فرمود: بيچاره فرزند آدم هر روز گرفتار سه مصيبت است كه از هيچكدام از آنها پند و عبرت نمى گيرد. اگر عبرت بگيرد دنيا و مشكلات آن برايش آسان مى شود. مصيبت اول اينكه، هر روز از عمرش كاسته مى شود. اگر زيان در اموال وى پيش بيايد غمگين مى گردد، با اينكه سرمايه ممكن است بار ديگر باز گردد ولى عمر قابل برگشت نيست . دوم : هر روز، روزى خود را مى خورد، اگر حلال باشد بايد حساب آن را پس بدهد و اگر حرام باشد بايد بر آن كيفر ببيند. سپس فرمود: سومى مهمتر از اين است ،گفته شد، آن چيست ؟ امام فرمود: هر روز را كه به پايان مى رساند يك قدم به آخرت نزديك شده اما نمى داند به سوى بهشت مى رود يا به طرف جهنم . الله اکبر
? بحار الانوار: ج 78، ص 160. @bohloool
خدا از كجا اومده،الان كجاست؟ از چى درست شده و قبل از خدا چى بوده؟ امام على (ع) در مقابل سؤال كفار راجع به خداوند به زيبايي جواب دادند وهم ضعف و عدم درک ما از وجود خداوند را شرح دادند. سؤال كفار از امام على(ع) ⁉در چه سال و تاريخى خدايت به وجود آمد؟ امام فرمود،خداوند وجود داشته قبل از وجود آمدن زمان و تاريخ و هرچيزى كه وجود داشته . كفار گفتند،چه طور ميشود؟ هرچيزى كه به وجود آمده يا قبلش چيزى بوده كه از او به وجود أمده ويا تبديل شده؟ امام على (ع) فرمود:قبل از عدد ٣ چه عددى است؟ گفتند، ٢ امام پرسيد قبل از عدد ٢ چه عدديست؟ گفتند،١ امام پرسيد و قبل از عدد ١ ؟ گفتند ،هيچ امام فرمود:چطورميشود عدد يک كه بعدش اعداد بسیاری هست قبل نداشته باشد ولی قبل ازخداوند كه خود احد و واحد حقيقى است نميشود چيزى نباشد؟ ⁉كفار گفتند خدايت كجاست وكدام جهت قرار گرفته؟ امام فرمود: همه جا حضور دارد وبر همه چيز مشرف است. گفتند چطور ممكن است كه همه جا باشى و همه جهت اشراف داشته باشى. امام فرمود :اگر شما در مكانى تاريک خوابيده باشيد صبح كه بيدار شويد روشنايي را از كدام طرف و كجا مي بینيد؟ كفار گفتند همه جا و از همه طرف امام فرمود:پس چگونه خدايى كه خود نور سماوات و ارض است نميشود همه جا باشد؟ ⁉كفار گفتند:پس جنس خدا از نور است اما نور از خورشيد است خدايت از چيست؟ چطور ميشود از چيزى نباشى همه جا هم باشى قدرت هم داشته باشى؟ امام فرمود:خداوند خودش خالق خورشيد و نور است آیا شما قدرت طوفان و باد را نديده أيد؟ باد از چيست كه نه ديده ميشود نه از چيزى است در حالیكه قدرتمند است،خداوند خود خالق باد است. گفتند :خدايت را برايمان توصيف كن،از چى درست شده؟آیا مثل آهن سخت است؟يا مثل آب روان؟ويا از گاز است و مثل دود و بخار است؟ امام فرمود: آیا تا به حال كنار مريضى در حال مرگ بوده أيد و با او حرف زده أيد ؟ گفتند:آرى بوده ايم و حرف زده ايم . امام فرمود:آيا بعداز مردنش هم بااو حرف زديد؟ گفتند نه چطورحرف بزنيم در حالىكه او مرده. امام فرمود:فرق بين مردن و زنده بودن چه بود كه قادر به تكلم وحركت نبود؟ گفتند:روح،روح از بدنش خارج شد. امام فرمود؛شما آنجا بوديد و ميگوييد كه روح از بدنش خارج شد و مُرد؛حال آن روح را كه جلو چشم شما خارج شده برايم توصيف كنيد از چه جنس و چگونه بود؟ همه سكوت كردند . امام على (ع) فرمود:شما قدرت توصيف روحى كه جلو چشمتان از بدن مخلوق خدا بيرون آمده را نداريد؛چطور قادر به فهم و درک ذات أقدس احديت و خداى خالق روح هستيد……. ?بحارالانوار، ج۴۰ص۴۶ الفضائل، ص۱۵۴ و ۱۵۵ @bohloool
چند سال پیش همیشه فکر میکردم شبها کسی زیر تختم پنهان شده است.نزد پزشک اعصاب رفتم و مشکلم را گفتم، روانپزشک گفت: “فقط یک سال هفتهای سه روز جلسه ای 80 دلار بده و بیا تا درمانت کنم.
شش ماه بعد اون پزشک رو تو خیابان دیدم.
پرسید، “چرا نیومدی؟”
گفتم، “خُوب، جلسهای هشتاد دلار، برای یک سال خیلی زیاد بود. یه نجّار منو مجانی معالجه کرد. خوشحالم که اون پول رو پسانداز کردم و یه وانت نو خریدم.”
پزشک با تعجّب گفت، “عجب! میتونم بپرسم اون نجّاره چطور تو را معالجه کرد؟”
گفتم: “به من گفت اگه پایههای تختخواب را ببُرم؛ دیگه هیچکس نمیتونه زیر تختت قایم بشه!”
? برای هر تصمیم گیری شتاب نکنیم و کمی بیندیشیم!
@Mohamadrezahadadpour
?آورده اند که : در یکی از جنگها نادر شاه ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﺒﺮﺩ ، ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﻯ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﻯ ﺳﭙﯿﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﯿﺮ ﻣﻰ ﺟﻨﮕﺪ!
?ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﻧﺒﺮﺩ ، ﻧﺎﺩﺭ ﺷﺎﻩ ﺁﻥ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ . ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﻧﺎﺩﺭ ﺷﺎﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺩﺍﻯ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﭘﺮﺳﺶ ﻧﺎﺩﺭ پاسخ داد و نادر متوجه شد ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮ ﺟﻨﮕﺠﻮ ﺍﻫﻞ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ